افسانه‌های عصبی- قسمت اول: سبک‌های یادگیری

سبک‌های یادگیری شاید با آزمون‌هایی که ادعا دارند سبک ویژه یادگیری شما را تشخیص می‌دهند، برخورد کرده باشید یا موسسه‌های آموزشی را دیده باشید که سبک‌های یادگیری (دیداری، شنیداری و…) را مبنای کارشان قرار می‌دهند. شاید حتی مشتاق باشید که سبک یادگیری خودتان را بشناسید. تا حالا آزمونی داده‌اید که سبک یادگیری خود بشناسید؟ ادعای […]

فهرست مطالب

سبک‌های یادگیری

شاید با آزمون‌هایی که ادعا دارند سبک ویژه یادگیری شما را تشخیص می‌دهند، برخورد کرده باشید یا موسسه‌های آموزشی را دیده باشید که سبک‌های یادگیری (دیداری، شنیداری و…) را مبنای کارشان قرار می‌دهند. شاید حتی مشتاق باشید که سبک یادگیری خودتان را بشناسید. تا حالا آزمونی داده‌اید که سبک یادگیری خود بشناسید؟

ادعای سبک‌های یادگیری (مدل VARK) چیست؟ 

مدل VARK ادعا دارد که برخی افراد بیشتر از راه دیدن یاد می‌گیرند، برخی از راه شنیدن، برخی از راه خواندن و برخی از راه انجام دادن. بهتر است افراد به سبک مختص خود موضوعات را یاد بگیرند چون در این حالت نتیجه بهتری از یادگیری می‌گیرند. آزمون‌های زیادی وجود دارند که ادعا می‌کنند می‌توانند سبک یادگیری شما را نشان دهند. 

از کجا شروع شد؟

سبک‌های یادگیری پیشینه دور و درازی دارند ولی Neil Fleming از اولین کسانی بود که ابزاری را برای مدل VARK به شکلی نظام‌مند در سال ۱۹۸۷ ارائه کرد. پژوهش‌های بسیاری بعد از آن انجام شدند تا درستی این فرضیه را بررسی کنند ولی پژوهش‌های معتبر، درستی این فرضیه را تایید نکردند و نهایتا تفاوتی در یادگیری بر اساس سبک‌های مختلف نشان ندادند. در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی، دو مقاله مروری برجسته به این نتیجه رسیدند که شواهدی برای تایید این مدل در دست نیست. پس از آن نیز پژوهش‌های دقیق و کنترل‌شده دیگر نیز به همین نتیجه رسیدند. پژوهش‌هایی که برای بررسی یک فرضیه انجام می‌شوند، باید طراحی خاصی داشته باشند تا نتایج آنها معتبر باشد. یعنی آزمودنی‌ها باید بر اساس نتایج پرسشنامه سبک‌های یادگیری، گروه‌بندی شوند و به طور تصادفی از یکی از سبک‌های یادگیری برای فراگیری یک موضوع استفاده کنند و در نهایت در آخر پژوهش، همه افراد در یک آزمون واحد شرکت کنند و نتایج آزمون بررسی شود. اگر مدل VARK معتبر بود، افرادی که مثلا در گروه سبک یادگیری دیداری قرار گرفته بودند، به طور معناداری بهتر در آزمون نهایی عمل می‌کردند. اما در پژوهش‌هایی که طراحی درستی داشتند چنین نبود. بنابراین مدل VARK در گروه افسانه‌های عصبی قرار می‌گیرد؛ یعنی باوری در مورد مغز است که پشتوانه علمی ندارد.

برگردیم به کار فلمینگ. پرسشنامه و راهکارهای ارائه‌شده توسط فلِمینگ و افرادِ پس از او، محبوبیت پیدا کردند. چرا؟ 

خیلی از ما دوست داریم تست‌های مختلف روان‌شناختی بدهیم چون فکر می‌کنیم از این طریق می‌توانیم خودمان را بشناسیم و از این شناخت برای دسته‌بندی افراد و قضاوت در مورد آنها استفاده کنیم و احتمالا فکر می‌کنیم که از این طریق است که می‌توانیم بهتر و سریعتر و آسان‌تر یاد بگیریم. افراد و موسسه‌های بسیاری هم به شیوع باورها در مورد مدل‌هایی چون VARK دامن می‌زنند تا بتوانند از چنین فرصت‌هایی سود ببرند‌. 

ما می‌توانیم انرژی و هزینه و زمانی را که برای سنجش و برنامه‌ریزی ‌و اجرای مسائل مربوط به چنین باورهای نادرستی صرف می‌شود، صرف اجرای یافته‌های علمی معتبر کنیم تا به نتایج بهتری برسیم.  

چه کنیم؟

سعی کنیم به موضوع یادگیری توجه کنیم و بر اساس محتوای یادگیری، شیوه یادگیری موثر را انتخاب کنیم. تصور کنید که می‌خواهیم شعری را حفظ کنیم، چه می‌کنیم؟ بارها از روی آن می‌خوانیم تا حفظ شویم. ولی آیا برای یادگیری رانندگی هم همین شیوه یادگیری جواب می‌دهد؟ برای آشنایی با هارمونی چطور؟

 همچنین سعی کنیم چیزهایی را که به نظرمان بدیهی می‌آیند و به آنها باور داریم را با دید نقادانه بازبینی کنیم و از منابع معتبر علمی کمک بگیریم. 

برای آشنایی بیشتر با این افسانه عصبی می‌توانید از این مقاله استفاده کنید: 

https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC5366351/

ترجمه و گردآوری: صبا اصیلی