سه پرسش مهم که انگیزه یادگیرنده را جهت میدهد.
* آیا میتوانم این کار را انجام دهم؟
آنچه که ضرورت دارد این است که دانشآموزان باور کنند که اگر تلاش کنند موفق میشوند. انتظار آنها از موفقیت بر تمایل آنها بر یادگیری مؤثر است. برای مثال، دانشآموزی که فکر میکند در نوشتن خوب است، بیشتر از دانشآموزی که اعتماد به نفسی در مهارت نوشتن ندارد وقت خود را به نوشتن و بازبینی داستانی که قرار است بنویسد اختصاص میدهد. پژوهشهای فراوانی نشان داده است که دانشآموزانی که به توانایی خود اعتماد دارند، تلاش و پشتکار بیشتری دارند و عملکرد بهتری دارند. عوامل مختلفی بر انتظار دانشآموزان از موفقیت مؤثر است از جمله تصور دانشآموزان از هوش و قابلیت بهبود تواناییهای ذهنی. دانشآموزانی که معتقدند هوش ثابت است و نمیتوانند کاری کنند تا توانایی یادگیری آن ها بهبود یابد، معمولاً فکر میکنند تلاش آنها بی فایده است. همچنین این دانشآموزان در هنگام مواجه شدن با یک مسئله سخت و عدم موفقیت احساس ناکامی و ناتوانی میکنند. بر خلاف آنها دانشآموزانی که هوش و تواناییهای ذهنی را چیزی ثابت تلقی نمیکنند و میدانند که میتوانند توانایی خود را پرورش و رشد دهند در هنگام مواجه شدن با موانع تلاش بیشتری میکنند.
* آیا دوست دارم این کار را انجام دهم؟
دانشآموزانی که به موضوع یادگیری علاقمند هستند عموماً برای یادگیری آن تلاش بیشتری میکنند. یادگیرندگان اغلب به فعالیتهایی که آن را در ارتباط با خود و ارزشمند میدانند و یا مسائلی که واقعی و چالش برانگیز هستند، علاقه نشان میدهند. دادن امکان انتخابهای شخصی به دانشآموزان در تکالیف و موضوعاتی که با آن روبرو هستند میتواند فرصت برقراری ارتباط شخصی با موضوع را برای آنها فراهم آورد. طراحی فعالیتهایی که تا جای ممکن به زندگی دانشآموزان و یا مسائل دنیای واقعی مربوط باشد میتواند مؤلفه هیجانی لازم برای یادگیری را ایجاد کند و منجر به یادگیری معنادار شود. دانشآموزان به جای آنکه حقایق و دانش از هم گسیخته دریافت کنند میخواهند فرصت کشف و دنبال کردن کنجکاویها و بیان ایدههای خود را داشته باشند. مواجه کردن دانشآموزان با مسائل بازپاسخ به دانشآموزان این فرصت را میدهد و باعث ایجاد ارتباط هیجانی در فرایند حل آن میشود.
* آیا هدف اصلی مدرسه، یادگیری است؟
مدرسه با خلق محیط یادگیری و انتخاب نوع فعالیتها و چگونگی روابط و تعامل با دانشآموزان پیامی را به آنها منتقل میکند: «هدف اصلی مدرسه».
در کلاسهایی که اهداف، تکالیف، تمرینها و فعالیتها برای کمک به درک مفاهیم، بهبود مهارتهای تحلیل و تفکر طراحی میشوند، دانشآموزان فرصتهای زیادی برای کار بر فعالیتها، سعی و خطا، گرفتن بازخوردهای مشخص و عینی و بازبینی کار خود تا رسیدن به مرحله تسلط دارند. بر خلاف آن، در کلاسهایی که تفاوت در تواناییها و موفقیت دانشآموزان در مقایسه با یکدیگر برجسته میشود و هدف انجام کار در کمترین زمان ممکن است معمولاً دانشآموزان دید خود را نسبت به آنچه یاد میگیرند از دست میدهند و هدفشان انجام تکلیف بدون هدف و یا گرفتن نمره از کوتاهترین و سادهترین راه ممکن است. بنابراین طراحی محیط یادگیری در القاء هدف اصلی مدرسه و کلاس مؤثر است. آیا هدف، یادگیری و بهبود مداوم است؟ یا هدف انجام تکلیف در سریع ترین زمان ممکن و گرفتن نمره.
طراحی فعالیتها و تکالیف در بالارفتن انگیزه دانشآموزان برای یادگیری بسیار مؤثر است. معلمان لازم است که مطمئن شوند تکلیف صراحت دارد و دانشآموزان اطلاعات لازم برای انجام آنرا دارند. دانشآموزان به این ترتیب میتوانند بر یادگیری متمرکز شوند نه بر حدس و گمان اینکه معلم چه چیزی میخواهد. همچنین لازم است در محیط یادگیری تأکید بر یادگیری و فهم باشد. در چنین محیط یادگیری، پرسیدن سؤال کار مطلوبی است، اشتباه کردن باعث شرمندگی نمیشود و سعی و خطا و ریسکپذیری تقویت میشود. هنگامی که تمرکز بر مقایسه و نمره است، برای مثال اسامی افراد برتر اعلام میشود، این پیام به دانشآموزان منتقل میشود که موفقیت یعنی بهتر از دیگران بودن. در این محیط، دانشآموزان فکر میکنند فقط عده کمی میتوانند موفق شوند و بیشتر دانشآموزان علاقه به یادگیری را از دست میدهند. به جای این کار در عین حال که میتوان فرصتهای ارائه کار برای همه دانشآموزان ایجاد کرد از مقایسه آن با یکدیگر میتوان اجتناب کرد و پیشرفت تدریجی هر دانشآموز میتواند مورد توجه قرار گیرد تا همه دانشآموزان برای تلاش بیشتر و درک مفاهیم فرصت داشته باشند.